ادامه مطلب... | ||
به نام خدا و با سلام یادش بخیر معلم فارسی دوران دبیرستانمون می گفت دوره دبیرستان دوره عشق های لحظه ایه. امروز یه دختری رو می بینی نه یک دل که صد دل عاشقش میشی و فکر می کنی فقط فقط با این دختر خوشبخت میشی و لاغیر دو روز که میگذره یه دختر دیگه رو می بینی کاملن نظرت بر میگرده و عاشق اون میشی و این تسلسل همچنان ادامه داره. راست می گفت من خودم اون سال های ابتدایی دبیرستان چند باری اینو تجربه کردم.یه مدرسه دخترونه نزدیک خونمون بود و هر روز صبح که باید میرفتم مدرسه کلی دختر می دیدم و عاشق یکی از اونا می شدم و فکر می کردم دیگه نیمه گمشده خودمو پیدا کردم یه هفته ای عاشقش بودم و توی فکر و خیالم جز اون کسی رو راه نمیدم تا آخر هفته میشد. بدبختی این بود که ما همیشه شیفت صبح بودیم ولی مدرسه دخترونه دو شیفته بود این جریانی که میگم مال خیلی سال پیشه سالهای پایانی دهه 70. هفته بعد که میشد اون دختر رو نمی دیدم و عاشق یه دختر دیگه می شدم و اون قبلی رو فراموش می کردم و این تسلسل همچنان ادامه داشت و جالب اینجا بود که تمام شناخت من از دختری که قرار بود شریک زندگیم باشه منحصر در همون نگاه بود. این شعر حاصل اون روزهای عاشقی های لحظه ای و زود گذره که همون سالها در هفته نامه شهاب استان مرکزی به چاپ رسید... سر رفته است حوصله ام از ملال عشق از غرغر نگار و هم از قیل و قال عشق بی بهره اند مردم عادی ز عشق و من هی گاز می زنم به گلابی کال عشق کتمان نکردنی است که اقرار میکنم کردم سیاه من همه را با ذغال عشق از بس به بنده کرده جفا یار غرغرو خشکیده در حیاط دل من نهال عشق دارم نصیحتی به تو باور کن ای عزیز خوشبخت آن جوان که شود بی خیال عشق پی نوشت حتی اگه به داستان هم علاقه ندارید حتمن این داستان جدید حاتم ابتسام رو بخونید 3 الی 4 دقیقه بیشتر وقتتون رو نمی گیره
[ پنج شنبه 92/5/17 ] [ 12:29 عصر ] [ ایلیا ]
[ دیدگاه () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |